از زمان تاسیس در ۱۹۷۹، جمهوری اسلامی یک چالش استراتژیک برای ایالات متحده بود. برای مواجهه با اقدامات ایران، از نقص حقوق بشر تا برنامه هسته ای، شماری از کارشناسان و متخصان امر، واشینگتن را به اعمال فشار بیشتر بر رژیم سوق داده اند. ولی به طور معمول، پیشنهادات آن ها نقص‌های اساسی دارد. برای مثال، برخی معتقدند که حملات هوایی می تواند فعالیت های هسته ای ایران را متوقف کند. ولی این دسته، نمی توانند راهبردی واقعی برای بعد از این حملات ترسیم کنند و به قدر کفایت پیچیدگی های مساله را ترسیم نمی کنند. برخی بر تغییر رژیم به عنوان تنها راه برای توقف سوءرفتارهای ایران، یک بار برای همیشه، تاکید می کنند، ولی قادر به ارایه ابزارهای لازم برای رسیدن به ان نقطه و پایدار نگه داشتن نتایج آن نیستند.

سیاستگذاران خوب، باید درک کنند که یک تحلیل هزینه-فایده در تغییر رژیم در ایران، پیوندی عمیق با استراتژی لازم برای تحقق این هدف دارد. تاریخچه طولانی تغییر رژیم توسط ایالات متحده نشان می دهد که کمابیش دو شیوه برای تحقق هدف (براندازی) در ایران وجود دارد: پشتیبانی از جناحی در ایران که موضع دوستانه تری نسبت به آمریکا دارد. یا تهاجم نظامی به آن برای تغیر ساختار سیاسی. گرچه، حتی اگر فرض کنیم که تغییر رژیم در جهت منافع ایالات متحده است، هیچ کدام از این استراتژی‌ها به غایت مورد نظر واشینگتن ختم نمی‌شود.

اپوزیسیون مشکل ‌دار

به لحاظ نظری، سه گزینه می تواند مورد حمایت آمریکا در ایران باشد:

نخست، سازمان مجاهدین خلق، که به مخالفت با رژیم تهران شهره است. این سازمان به طور روزافزون در واشینگتن مورد توجه قرار می گیرد و حامیانی در میان مقامات و قانونگذاران مشخص دارد. گرچه ایالات متحده در سال ۲۰۱۲، بعد از توافق خلع سلاح و خارج کردن نیروهای عملیاتی از اردوگاه اشرف، نام آن را از فهرست تروریستی خود خارج کرد، برند خشن و فرقه وار این سازمان از اسلام شیعی کمونیستی، آن را به عنوان گزینه ای برای اتحاد، مورد تردید قرار می دهد. از آن مهم تر، سازمان مجاهدین به نحو چشمگیری در داخل ایران نامحبوب است، چرا که در جریان جنگ عراق و ایران، آن ها در کنار صدام حسین با ایران جنگیدند، حتی بعد از آن که صدام برای کشتن کردهای ایرانی و عراقی، از تسلیحات شیمیایی استفاده کرد. خلاصه، تغییر با محوریت مجاهدین، محکوم به شکست است.

دومین گزینه می تواند جنبش سبز باشد که در جریان اعتراضات انتخاباتی ریاست جمهوری ۲۰۰۹ که منجر به انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد شد، ظهور کرد. گرچه این جنبش عملا چند ماه بعد از انتخابات، محو شد، کسانی در واشینگتن هستند که هنوز فکر می کنند که جنبش سبز تا آستانه سرنگونی حکومت پیش رفت و می تواند امروز دوباره احیاء شود. اما آن جنبش هرگز جریانی فراگیر نبود و هدف آن هم سرنگونی نبود. دو رهبر جنبش سبز، میرحسین موسوی و مهدی کروبی، در حصر خانگی هستند. رییس جمهور سابق، محمد خاتمی، که چهره ای کلیدی در آن جریان بود، هم به دقت زیرنظر است. با این وجود، هر یک از آن ها زمانی بخشی از ساختار سیاسی بودند و بارها هم اعلام کرده اند که از بنیان‌های نهادی جمهوری اسلامی(ساختار سیاسی) حمایت می کنند. همه آن‌ها در دو انتخابات (ریاست جمهوری) که بعد از ۲۰۰۹ برگزار شد، از حسن روحانی حمایت کردند. مانند بخش گسترده ای از جامعه ایران، این جناح خواهان اصلاح درون رژیم است، نه انقلاب. از همین رو، هیچ کدام از آن ها چند انتخابات بعد از ۲۰۰۹ را برای ادامه جنبش سبز، تحریم نکردند. در عوض، آن ها این مسیر را انتخاب کردند که بگذارند روحانی تغییرات را از طریق سازو کارهای نهادی و روندهای موجود انجام دهد. این چهره ها از دخالت ایالات متحده در سیاست داخلی استقبال نمی کنند، و تقویت آن ها در جهت تغییر رژیم (به مفهوم سرنگونی) نیست.

در آخر، ایالات متحده می تواند از سلطنت طلب هایی حمایت کند که بعد از انقلاب از کشور فرار کردند. پسر آخرین شاه ایران، رضا پهلوی، اکنون ساکن آمریکاست و دست کم روی کاغذ می‌تواند برای طلب تاج و تخت به ایران بازگردد. در واقع، در پی انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶، او به رییس جمهور منتخب آمریکا تبریک گفت و سعی کرد در جایگاه یک نقش‌آفرین سیاسی قرار بگیرد و از ترامپ خواست که با نیروهای سکولار و دموکراتیک در ایران تعامل کند. گرچه سلطنت نسبت به سازمان مجاهدین وضعیت بهتری در افکار عمومی ایران دارد، ولی نوستالژی برای سلطنت هم محدود است. از این گذشته، کشور یک انقلاب، یک جنگ ویرانگر ۸ ساله و ۴۰ سال انواع تحریم را پشت سر نگذاشت که دوباره به گذشته برگردد.

همه این گروه ها از فقدان سرمایه سیاسی و پشتیبانی عمومی یا اراده برای همکاری با ایالات متحده جهت سرنگونی رژیم رنج می برند. در نتیجه، گزینه دیگری که ارزش بررسی دارد، عملیات مخفی برای حذف چهره های کلیدی رژیم است. برای مثال، جامعه اطلاعاتی آمریکا می تواند مسوولیت ترور [رهبران] یا فرماندهان سپاه را بر عهده بگیرد. با این حال، این هم مسایل واشینگتن را با تهران حل نخواهد کرد. حکومت ایران از شبکه نسبتا پیچیده ای از بازیگران در درون و بیرون تشکیلات سیاسی و امنیتی تشکیل شده است. این ساختار آگاهانه طراحی شده تا رژیم را در برابر کودتاهای احتمالی حفظ کند. همین سیستم، جمهوری اسلامی را از عراق پیش از ۲۰۰۳(که مورد تهاجم آمریکا قرار گرفت) متفاوت می سازد.، چرا که تمرکز قدرت در عراق صدام حسین، این اجازه را می داد که با زدن راس، رژیم سقوط کند.